مکتب های روانشناسی به ترتیب

مکاتب روانشناسی
آنچه در این مقاله می خوانید:

نژاد انسان بسیار جالب است، اما مطالعه افکار، احساسات و اعمال او چالش بسیاری دارد. روانشناسی، علم مطالعه ذهن و فرایندهای روانی است. تلاش برای درک ذهن و رفتار انسان از 500 سال پیش از میلاد صورت گرفت اما روانشناسی مدرن از سال 1879 با آزمایشات ویلهلم وونت آغاز شد. از آن زمان به بعد تا به امروز مکاتب روانشناسی مختلفی شکل گرفته است. هر کدام از این مکاتب، رویکرد متفاوتی برای مطالعه انسان دارند و همه آن‌ها تاثیر بزرگی بر روانشناسی امروزی گذاشته‌اند. اگر دوست دارید با مکتب‌های روانشناسی به صورت اجمالی آشنا شوید، تا انتهای این مقاله همراه ما باشید.

 

مکتب ساختارگرایی؛ اولین مکتب روانشناسی

مکتب ساختارگرایی اولین مکتب علم روانشناسی محسوب می‌شود. این مکتب، بر شکستن فرآیندهای مغزی به اجزای ساده‌تر تاکید داشت. معروف‌ترین ساختارگرایان ویلهلم وونت و ادوارد تیچنر بودند. هدف ساختارگرایی این بود که فرآیندهای روانی را به وسیله کالبدشکافی آن به قسمت‌های ساده‌تر بررسی کند. این روانشناسان برای مطالعه کارکرد ذهن از تکنیک‌های مثل درون نگری استفاده می‌کردند.

روش تجربی درون نگری ساختارگرایان، شامل این می‌شد که افراد آموزش دیده، واکنش‌های درونی خود را به دقت ارزیابی کنند. وونت و سایر آزمایشگران از این تکنیک که خود مشاهده‌گری تجربی نامیده می‌شد، استفاده می‌کردند تا به شرکت کنندگان آموزش دهند چطور به صورت منتقدانه دیدگاه‌های خود را ارزیابی کنند. رویکردهای مورد استفاده توسط مکتب ساختارگرایی، آنچنان از نظر تجربی معتبر نیستند. با این‌حال این رویکرد جزو مکتب‌های روانشناسی محسوب می‌شود که تاثیر بزرگی بر تحول روانشناسی تجربی گذاشته است.

ساختارگرایان ویلهلم وونت و ادوارد تیچنر

مکتب ساختارگرایی، اولین مکتب رسمی انواع روانشناسی است.

 

مکتب کارکردگرایی؛ بررسی دلایل پشت افکار و رفتارها

کارکردگرایی در پاسخ به دیدگاه‌های ساختارگرایی بوجود آمد و بیشتر تحت تاثیر نوشته‌های ویلیام جیمز قرار گرفته است. کارکردگرایی یکی از مکاتب روانشناسی است که بر ظرفیت‌ها و کارکرد ذهن تمرکز دارد. تاکید این رویکرد به جای مکانیسم‌های زیربنایی حالت ذهنی، بر هدفی است که این حالت‌ها به آن خدمت می‌کنند. از نظر ویلیام جیمز، بهتر است روانشناسان بیابند که چگونه ذهن فرد او را توانا می‌کند که بتواند به موقعیت‌های مختلف پاسخ دهد و با آن سازگار شود. در حالی که ساختارگرایی به اجزای مختلف هوشیاری علاقمند بود، مکتب کارکردگرایی علاقه بیشتری به دلایل پشت افکار و رفتارها نشان می‌دهد.

با این‌که در حال حاضر مکتب کارکردگرایی منسوخ شده است، تاثیرات آن کم و بیش در روانشناسی کاربردی، رفتارگرایی و حوزه روانشناسی تربیتی دیده می‌شود. برخلاف برخی دیگر از مکاتب روانشناسی غالب، کارکردگرایی یک نظریه مشخص و اصلی ندارد. به همین دلیل، برخی از تاریخ‌دانان روانشناسی تردید دارند که می‌توان این مکتب را به عنوان یک مکتب رسمی روانشناسی در نظر گرفت یا نه. همچنین نبود یک رهبر اصلی و نظریات منسجم نیز به این تردیدها دامن زده است.

مکتب کارکردگرایی

کارکردگرایی در پاسخ به دیدگاه‌های ساختارگرایی بوجود آمد و بر کارکرد ذهن تاکید دارد.

 

مکتب روانکاوی؛ تاکید بر قدرت ذهن ناخودآگاه روی رفتار

زیگموند فروید پدر یکی از مکتب‌های روانشناسی است که به عنوان روانکاوی شناخته می‌شود. این مکتب روانشناسی تاکید بزرگی بر قدرت ذهن ناخودآگاه بر رفتار انسان دارد. سایر افرادی که تاثیر زیادی بر مکتب روانکاوی گذاشته‌اند، شامل نظریه پردازان نو فرویدی‌ای مثل اریکسون، آدلر، کارن هورنی و آنا فروید می‌شوند. از نظر فروید، اید، ایگو و سوپرایگو، سه ساختار مهمی هستند که ذهن فرد را می‌سازند. در واقع ترکیب این سه عامل است که تمام رفتارهای اولیه انسانی را می‌سازد.

مفهوم ذهن خودآگاه و ناخودآگاه، دیدگاه روانی-جنسی فروید به تحول شخصیت و دو مفهوم غریزه زندگی و مرگ مفاهیم اساسی مکتب روانکاوی هستند. نظریات روانکاوی و بخصوص کار فروید، نقش مهمی در تحول درمان با صحبت کردن، به عنوان رویکردی برای درمان بیماری‌های روانی بازی کرد. امروزه، دیگر از برخی رویکردهای درمان سنتی فرویدی استفاده نمی‌شود. با این وجود درمان روانکاوی هنوز هم نقش مهمی در روانشناسی مدرن دارد. تحقیقات نشان داده است که استفاده از خودآزمایی (که در درمان روانکاوی به کار می‌رود) می‌تواند تاثیر مهمی در رشد هیجانی داشته باشد.

مکتب روانکاوی فروید

زیگموند فروید آغازگر مکتب روانکاوی در روانشناسی است.

 

مکتب گشتالت؛ ادراک جهان به عنوان یک کل منسجم

یکی از مکتب‌های روانشناسی که به عنوان روانشناسی گشتالت شناخته می‌شود، بر اساس رویکرد گشتالت درمانی بنا شده است که افراد جهان را به عنوان یک کل منسجم ادراک می‌کنند. در اواخر قرن 19، این روش مطالعه روانشناسی در آلمان و استرالیا در واکنش به رویکرد تجزیه کننده ساختارگرایی ظاهر شد. ماکس ورتایمر، وولفگانگ کهلر و کورت کافکا، برخی از متفکرینی هستند که با مکتب روانشناسی گشتالت گره خورده‌اند. روانشناسان گشتالت معتقدند که شما باید به جای تجزیه افکار و رفتارها به اجزای تشکیل دهنده، کلیت رویداد ذهنی را در نظر بگیرید.

نظریه پردازان گشتالت از نظریه کل گرایی استفاده می‌کنند که می‌گوید کل، بزرگتر از مجموع تمام اجزاست. توضیح پدیده‌های بصری مثل وهم دیداری، نمونه‌ای از تفکر گشتالتی است. اخیرا نیز روانشناسان گشتالت بر حل مسئله، یادگیری، تفکر و انگیزش هم کار می‌کنند. همچنین ولفگانگ کهلر ثابت کرده است که آزمون و خطا، نقش مهمی در یادگیری ندارد؛ چراکه به تفکر و بینش بستگی دارد.

مکتب گشتالت

از نظر مکتب گشتالت، افراد جهان را به عنوان یک کل منسجم درک می‌کنند.

 

مکتب رفتارگرایی؛ شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عامل

در دهه 1950، رفتارگرایی به عنوان یکی از مکتب‌های روانشناسی مطرح شد. این مکتب بر اساس تحقیقات متفکرینی مثل اسکینر، پاولوف و واتسون بنا شد. مطابق با رفتارگرایی، علل بیرونی و نه عوامل درونی، می‌توانند برای توضیح تمامی رفتارها مورد استفاده قرار گیرند. در واقع رفتار قابل مشاهده تاکید اصلی مکتب رفتارگرایی است. نظریات رفتارگرایانه مختلفی مثل شرطی سازی عامل و شرطی کلاسیک در طول زمان مطرح شده است. مکتب رفتارگرایی، جزو مکاتبی بود که تاثیرات زیادی بر تحول علم روانشناسی گذاشت.

رفتارگرایان معتقدند درک رفتار به جای تلاش برای درک کارکرد ذهن، کلید مهمی در علم روانشناسی است. با وجود این‌که رفتارگرایی مربوط به چند دهه پیش است، از مکتب رفتارگرایی مفاهیم و روش‌های متفاوتی استخراج شده که حتی در روانشناسی امروزی نیز به دفعات مورد استفاده قرار می‌گیرد. در روان درمانی و برنامه‌های اصلاح رفتاری، بسیاری از تکنیک‌های این مکتب مثل بیزاری درمانی، اقتصاد ژتونی و آموزش‌های رفتاری به کار گرفته می‌شود.

مکتب رفتارگرایی اسکینر

نظریات رفتارگرایانه مختلفی مثل شرطی سازی عامل و شرطی سازی کلاسیک بوجود آمده است.

بیشتر بخوانید: رفتاردرمانی دیالکتیکی DBT

 

مکتب شناختی؛ مطالعه شناخت انسان و تاثیر آن بر  رفتار

مکتب شناختی بر مطالعه شناخت انسان و نحوه‌ای که رفتار او را شکل می‌دهد، تمرکز دارد. این مکتب بر مفهومی بنا شده است ذهن انسان یک مکانیسم پیشرفته برای پردازش اطلاعات و عملکردهای شناختی مثل حافظه، حل مسئله و تصمیم گیری است. همچنین این مکانیسم پیشرفته می‌تواند به صورت تجربی، آزمایش شود. ژان پیاژه و سایر روانشناسان شناختی بر نحوه جمع آوری، سازماندهی و استفاده از اطلاعات در افراد تمرکز می‌کنند. در دهه 1950، روانشناسی شناختی در پاسخ به رفتارگرایی شکل گرفت. انتقاد مکتب شناختی به رفتارگرایی این بود که رفتارگرایان تاثیر فرآیندهای درونی بر رفتار انسان را نادیده می‌گرفتند.

مکتب شناختی با سایر حوزه‌های علم مثل علوم اعصاب، فلسفه و زبانشناختی ارتباط نزدیکی دارد. یک مثال این مکتب شامل نظریه اجتماعی-فرهنگی ویگوتسکی می‌شود که به دنبال این است بفهمد چگونه تاثیرات فرهنگی و اجتماعی با هم تعامل دارند تا بر رشد شناختی تاثیر بگذارند. مثال دیگر نیز نظریه پیاژه در مورد مراحل رشد شناختی است. بنا بر این نظریه، کودکان مجموعه‌ای از مراحل رشد عقلی را طی می‌کنند. مکتب روانشناسی شناختی تاثیر مهمی بر درمان شناختی-رفتاری گذاشته است. این روش درمانی بر چگونگی تاثیر افکار منفی و غیرمفید بر رفتار و مسائل روانشناختی تمرکز دارد.

بیشتر بخوانید:

تحریف های شناختی چیست؟

رفتاردرمانی شناختی cbt چیست؟

 

مکتب انسان گرایی؛ تمرکز بر خودآگاهی و خودشکوفایی

یکی از مکتب‌های روانشناسی که تاکید زیادی بر ظرفیت افراد برای رسیدن به نهایت توانایی بالقوه و خودشان بودن، دارد، مکتب انسان گرایی است. این مکتب بر فرضیه‌ای بنا شده است که خود کاوشی و رشد تنها راهی است که باعث می‌شود انسان‌ها میل درونی خود را برای رشد و بهزیستی درک کنند. آبراهام مازلو یکی از روانشناسان انسان گرا بود که بر کاوش تجربیات ذهنی و رشد خودآگاهی و خودشکوفایی تمرکز داشت. همچنین تحقیقات کارل راجرز و کلارک موستاکس نیز مکتب انسان گرایی را تحت تاثیر قرار داده است.

روانشناسی انسان گرا از سایر مکتب‌های آغازین روانشناسی متمایز است. در واقع این مکتب تاکید قوی بر کمک به افراد برای رسیدن به حداکثر پتانسیل خود، دارد. مکتب انسان گرایی بر موضوعاتی مثل رسیدن به بلوغ کامل در فرد، اراده آزاد، هرم نیازها، دستاورد و خودشکوفایی تمرکز می‌کند. روانشناسی انسان گرا معتقد است که انسان‌ها عاملیت شخصی دارند و می‌توانند از اراده برای دنبال کردن اهداف استفاده کنند. همین اراده آزاد به آن‌ها کمک می‌کند که به دستاوردهای زیاد و پتانسیل کامل خود به عنوان یک انسان برسند.

مکتب انسان گرایی راجرز

تحقیقات کارل راجرز، مکتب انسان گرایی را تحت تاثیر قرار داده است.

 

سخن آخر

مکتب‌های روانشناسی مختلفی وجود دارد و هر کدام رویکردهای متفاوتی برای مطالعه ذهن انسان دارند. ساختارگرایی اولین مکتب علم روانشناسی است که بر شکستن مفاهیم روانشناختی به اجزای ساده‌تر تاکید داشت. مکتب کارکردگرایی نیز به دلایل پشت افکار و رفتارها علاقه نشان می‌داد. روانکاوی یکی دیگر از مکاتب روانشناسی است که بیشتر بر ذهن ناخودآگاه و تاثیر آن بر رفتار انسان تمرکز دارد. مکتب رفتارگرایی که در پاسخ به روانکاوی بوجود آمد، رفتار قابل مشاهده را بررسی می‌کرد. مکتب شناختی برعکس رفتارگرایی، تاثیر فرآیندهای درونی و شناخت را مورد مطالعه قرار می‌دهد. برای مکتب انسان گرایی نیز مفاهیمی مثل خودشکوفایی و اراده آزاد اهمیت دارد.

 

بیشتر بخوانید:

روانشناس کیست و چه وظیفه‌ای دارد؟

انواع روانشناسی و کاربرد آن‌ها

روانشناسی تاریک چیست؟

انواع رویکردهای درمانی روانشناسی

guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها