Loading...

.تجربه سرآغاز زندگی است

  • ورود
  • عضویت
  • فراموشی رمز عبور

ورود از طریق شبکه های اجتماعی

با ثبت نام در سایت شما قوانین سایت را پذیرفته اید
جهت بازیابی رمز عبور لطفا آدرس پست الکترونیک خود را وارد کنید
22385951
جستجو
  • عضویت / ورود
  • لیست دوره ها



Self-Talk

  1. صفحه نخست
  2. اخبار و مقالات

کلماتی که شما در طول روز استفاده می کنید چیزی نیستند جز...

 

کلمات درواقع چیستند؟

کلماتی که شما در طول روز استفاده می کنید چیزی نیستند جز برچسب هایی که شما بر روی احساسات و عواطف و هیجانات خود می گذارید .به زبان ساده تر ، این کلمات توصیف هایی هستند که شما بر روی تجربه های حسی خود می گذارید تا شما را به فهم دقیق تر و عمیق تر زندگی و شرایطتان برساند . اگرچه این کلمات ، تنها تنها کلیاتی هستند که شما در مورد واقعیت و حقیقت به خود می گویید . یعنی لزوماً این کلمات توصیف کنندۀ واقعیت محض نیستند بلکه توصیف کننده و تفسیر شما از ادراکی است که از واقعیت دارید .

یعنی درواقع شما به تجربیات خود،با این کلمات ، زندگی می دهید .بنابراین ، چیزها هیچ معنایی برای شما ندارند مگر اینکه شما با کلمات به آن برچسب بزنید.

مثلاً ممکن است شما به یک چیز ، اتفاق و یا آدم برچسب "منزجرکننده" و یا "لذت بخش" را بدهید. هربرچسبی که استفاده می کنید ، تفسیر متفاوتی را از تجربه خودتان به شما می دهد . وهر برچسب ، درنتیجه ، حس ویژه و خاصی به شما می دهد . و منجر می شود که شما احساس خوب و یا بدی داشته باشید بسته به برچسبی که به هر چیزی می زنید . به عبارت دیگر ، هراحساسی که در لحظه دارید به طور وسیعی برگرفته و مؤثر از کلماتی است که برای تجربۀ آن لحظه تان استفاده می کنید .

بنابراین کلمات ، بیشتر فرضیاتی هستند که تجربۀ شما از واقعیت را تحریف می کنند. این گمانه زنی ها و فرضیات تنها برای معنا دادن به هر چیزی که شما تجربه می کنید هستند و این گمانه زنی ها و فرضیات تنها برای معنا دادن به هرچیزی که شما تجربه می کنید هستند و این گمانه زنی ها فقط مخصوص شما هستند و به شما تعلق دارند .

-کلمات به عبارتی ، تفسیرهای متعصبانه ای هستند که شما در مورد دیگران ، اتفاقات ، شرایط و محیطتان می کنید .

این تفسیرها و توضیحات هم براساس باورها ، ارزش ها ، خود-پنداره ، نیازها ، قوانین روانی ، افکار ، دیدگاهها و غیرۀ شما است . بنابراین این کلمات چیزی نیستند جز تکیه گاههای روانی ای که ما استفاده می کنیم تا حالات خاص عاطفی و هیجانی را تحریک کنیم .

-شما یک هیجان خاصی را تجربه می کنید به این دلیل که کلماتی که استفاده می کنید از لحاظ روانی به یک هیجان خاصی وصل شده است . به عبارت دیگر هر کلمه ای که شما استفاده می کنید ، شما را به سمت تجربۀ خاصی سوق می دهد ، بنابراین استفاده از "کلمه" ، خودش به تنهایی دلیل اولیه این است که شما حالت خاص احساسی را تجربه می کنید در هر لحظه از زمان . این هم می تواند خبر خوبی باشد و هم خبر بد . به این جهت که می فهمید هیجانات شما کاملاً تحت کنترل شما هستند و این شما هستید که به خودتان اجازه می دهید تا هیجان خاصی را در یک موقعیت خاص استفاده کنید . و از طرف دیگر می تواند خبر بدی باشد ، زیرا شما به طور معمول حالت های هیجانی خاصی را بدون اینکه از آن آگاه باشید در خود برانگیخته می کنید.

تکامل الگوی زبان

در طول زندگی ، شما تجربیات مختلفی داشتید ، آزار دهنده و یا خوشحال کننده .هرکدام از تجربیاتتان ، هنگامی که برای اولین بار تجربه می شود،یکسری فرضیات و گمانه زنی هایی را در رابطه با آن تجربه برای شما به همراه خواهد داشت و همین اولین تجربه است که اساس باورهای شما را نسبت به آن تجربۀ خاص شکل می دهد .

درسال های اولیه زندگی ، هنگامی که حرف زدن را هنوز فرانگرفته اید ، دقت شما بر روی حالات چهره و کلماتی است که والدین شما دائماً از خودشان نشان می دهند و به زبان می آورند . در حین مشاهده ، شما فرضیات مخصوصی را راجع به اینکه چه حالت صورتی ناخوشایند و چه چیزی خوشایند است ، ساخته اید .

با زبان باز کردن ، شما یاد گرفتید که بر روی این حالات چهره ، برچسب گذاری کنید همینطور حالات چهرۀ خودتان و هیجانات درونی خودتان را نیز برچسب گذاری کردید .

درحین رشد ، هرحالت چهره که شما ایجاد کردید و گونه ای که از بدن خود استفاده کرده اید یک برچسب مخصوص به خود را دارد که یک حالت ذهنی و یا وضعیت ذهنی مشخصی را برای شما یادآور می شد. و در این مراحل اولیه رشد بود که هر کلمه خود را به یک هیجان و احساس مخصوص چسباند . بنابراین این کلمات برای شما لنگرگاه هیجانی شما شده اند .

مشکل در اینجا این است که کلماتی که شما استفاده می کنید شما را در یک حصاری قرار داده است که گویی تنها می توانید از یک سری راههای محدودی تجربیات خود را تجربه کنید . یعنی دیگر آزادی آن را ندارید که به بدن و یا صورت خود اجازه دهید تا احساس شما را برای شما آشکار کنند . اکنون تنها این کلمات هستند که در هنگام استفاده از آن ها ، محرک موردنیاز برای تجربه کردن یک هیجان را برای شما فراهم می آوردند.یعنی حالا تنها کلمات اساس تجربیات هیجانی و احساسی شما را شکل می دهند .

-ممکن است مزیت هایی برای شما داشته باشد . به هر حال ، ارتباط برقرار کردن از طریق کلمات آسان ترین راه برای رساندن پیام است تا اینکه از حالات چهره و صورت خود استفاده کنید .

اگرچه ، استفاده از کلمات باعث می شود به جای اینکه دقیقاً نوع احساسی را که تجربه می کنید انتقال دهید ، تنها از برچسب برای گفتن حالت و وضعیت ذهنی خود استفاده کنید و همین باعث می شود که این برچسب و یا کلمه محرک ، یک هیجان ویژه ای برای شما باشد . به عبارت دیگر ، کلام شما به طور مستقیم بر روی حالت ذهنی شما تأثیر می گذارد بنابراین شما یک هیجان خاص را تجربه می کنید فقط به این دلیل که شما تصمیم گرفته اید بر روی حالت ذهنیتان برچسب بگذارید .

اگرچه باید توجه داشته باشید که زمانی این برچسب ها مشکل زا می شوند که شما در طی زمان ، این برچسب هایی که به تجربیات بخصوص خود می دهید براساس و در نتیجۀ شرطی شدن شما در طول زمان باشند و این شرطی شدن در نتیجۀ آن چیزی است که مشاهده کرده اید و گونه ای که در گذشته با درد و یا خوشحالی کنار آمده اید .

و مشکل بزرگتر این است که این برچسب هایی که استفاده می کنید ، اصلا پایه و اساسی بر واقعیت نداشته باشد زیرا این کلمات چیزی نیست جز تفسیر شما از تجربیات منحصر بفرد شما .

مثلاً ممکن است شخصی بر روی لباس شما چای بریزد ، بر اساس شرطی شدن شما در گذشته شما این را تهدیدی برای خود ببینید و پاسخ طبیعی برای تهدید خشم است و همین باعث می شود که شما سر آن فرد فریاد بکشید درحالی که او با تعجب به شما نگاه می کند .

-این گونه پاسخ ها را شما زمانی که کودک بودید ، با مشاهدۀ والدینتان فراگرفته اید . مثلاً ممکن است پدر شما به طور اتفاقی بر روی پیراهن مادر شما آبمیوه ریخته باشد .و مادر شما با عصبانیت عکس العمل نشان داده باشد و به پدر شما بگوید که تا چه حد عصبانی و خشمگین است و همین واقعه سبب شده است که درک شما از اینکه چه چیزی می تواند شما را عصبانی کند شکل یافته باشد . ولی اگر مادر شما ، در آن حالت به طور متفاوتی رفتار می کرد چطور؟ مثلاً با درک بیشتری از شرایط ، رفتار ملایم تری را نشان می داد ؟ آنگاه شما یاد می گرفتید که برای عصبانی کردن شما همچین چیز ساده ای کافی نیست .

همین مثال نشان می دهد که تجربۀ شما از عصبانیت فقط براساس تفسیری است که شما از واقعیت دارید و مطمئناً تفسیرهای دیگری نیز ممکن است ، بسته به برچسبی که شما بر روی آن تجربه می گذارید ، وجود داشته باشد .

-اهمیت ویژۀ این موضوع این است که هر روز شما بر روی تجربیاتتان برچسب هایی می زنید بدون آنکه بیشتر بر روی آن فکر کنید .

شما با عصبانیت واکنش نشان می دهید زیرا برروی خود برچسب عصبانی بودن گذاشته اید . مهم است که بدانید شما حتماً نباید اینگونه دربارۀ هرچیزی احساس کنید ، یعنی به صورت خاص و مخصوصی که خود برچسب گذاری کرده اید

شما می توانید انتخاب کنید که خیلی متفاوت تر دربارۀ موضوع ها ، هیجان نشان دهید و  احساس کنید ، اگرچه برای اینکه احساس شما در مورد اتفاقات تفسیر کنید ،  احتیاج دارید که برچسب متفاوتی بر روی این تجربیات بگذارید .

-به عنوان مثال هنگامی که به احساس اضطراب فکر می کنید ، در آن لحظه صورت و بدن شما به طرز خاصی پاسخ می دهد که نمایانگر یک فرد مضطرب است . درحالی که زمانی که شما به خود می گویید احساس شادی می کنید و یا به عبارت دیگر برچسب شاد و سرحال بودن را بر روی خود می گذارید ، آنگاه ، بلافاصله حالات چهره و صورت شما تغییر می کند ، زبان بدن شما دگرگون می شود و انتظارات شما نیز شیفت پیدا می کند یعنی از یک حالت به حالت دیگر شیفت پیدا می کنید و پاسخی که بدن شما ، حالات چهره و صورت شما و تمام وجود شما به شادی و هیجان انگیز بودن نشان می دهد 180 درجه با گونه ای که به اضطراب پاسخ می دهد متفاوت است .

بنابراین شما با برچسب گذاری متفاوت بر روی یک تجربۀ واحد ، پاسخی که به آن موقعیت می دهید را تغییر داده اید . آغازکنندۀ این تغییرات ، کلماتی هستند که شما تصمیم گرفتید تا استفاده کنید .

قدرت کلمات :

به کلمات به عنوان چیزی فکر کنید که نه تنها حالت ذهنی شما را تغییر می دهند بلکه تمام زندگی شما را تحت الشعاع قرار می دهند .

زبان کلامی ای که به کار می برید به معنای واقعی می تواند تجربۀ شما از واقعیت را تغییر دهد . این زبان ، باورها ، ارزیابی ها ، انتخاب ها ، تصمیمات ، ادراک ها ، افکار ، اعمال ، نگرش ، فیزیولوژیک ، الگوهای رفتاری ، عادات و غیرۀ شما را تحت تأثیر قرار می دهند . در واقع ، تمام جنبه های روان شما در نتیجۀ کلماتی که شما انتخاب می کنید تا حالت ذهنی شما را در هر شرایط و موقعیتی ، توضیح دهد ، تغییر پیدا می کند .

-به عنوان مثال ، تصور کنید به یک تجربه برچسب "ترسناک" می زنید ، با خود فکر کنید که چه چیزهایی با آن ترس می آید ؟ با ترس یکسری انتظارات ، باورها ، افکار ، پاسخ های فیزیولوژیکی و رفتارهایی همراه می شود . و تمام این هایی که نام بردیم در نهایت انتخابات و تصمیم هایی که می گیرید را تحت تأثیر قرار می دهد .

آنچه که تمام مطالب گفته شده نشان می دهد این است که کلماتی که شما برای توصیف وضعیت ذهن خود در هر لحظه از زمان استفاده می کنید ، مغالانه سرنوشت شما را شکل می دهد . بنابراین بسیار هایز اهمیت است که عادت کنید دایرۀ لغاتی که استفاده می کنید را هرچه بیشتر نزدیک به سبک زندگی ای کنید که دوست دارید داشته باشید .

 

توسعه و  ایجاد واژگان غنی :

 

در توسعۀ واژگان غنی یکی از مشکلاتی که اغلب مردم با آن مواجه می شوند این است که آن ها برای توصیف حالت روانی و ذهنی خود ، واژگان محدودی را در دسترس دارند . مثلاً همه با هیجاناتی مانند استرس ، اضطراب ، نگرانی ، خشم ، خستگی ، بی قراری ، شادی ، عشق ، نفرت ، شرم و غیره آشنا هستند ولی هیجانات بسیار زیاد دیگری نیز وجود دارد که آشنایی با آن ها باعث می شود شما بتوانید از آن ها برای برچسب زدن و نام گذاری حالت روحی و ذهنی خود استفاده کنید ، بدین ترتیب می بینید که چگونه زندگی شما از نظر هیجانی غنی می شود و چون بعد از غنی کردن دایرۀ لغاتتان ، شما به روش متعددتری می توانید احساس خود را توصیف کنید ، بنابراین تجربیات خودتان را نیز  به راههای بیشتر ، متعددتر و مختلف تری می توانید تجربه کنید و توصیف کنید .

 

شناسایی الگوی زبان

                                

گام اول : بررسی و ارزیابی الگوی زبانتان

ارزیابی الگوی زبان بیشتر به کلماتی که با خود دارید می پردازد و نحوه ای که تجربیات زندگیتان را به صورت منفی و یا مثبت تفسیر می کنید و توضیح می دهد .

-به کلماتی که در زندگی روزانه ، بیشتر به کار می برید فکر کنید . مخصوصاً به کلماتی بیاندیشید که بیشتر موجب غم و اندوه شما را فراهم می کنند.یعنی کلماتی که بیشتر حالت های منفی شما را برانگیخته می کنند از خود بپرسید.

1)چه کلماتی را من معمولاً و به صورت عادت روزانه استفاده می کنم ؟

2)این کلمات چه احساساتی را در من برمی انگیزد

3)چرا این کلمات این احساسات ویژه را بر می انگیزد .

4)چگونه این احساسات بر من تأثیر می گذارد / بر زندگی من چه تأثیری می گذارد .

برای این تمرین 20 کلمه ای که ممکن است شما معمولاً استفاده کنید و یکسری احساسات محدودی را برای شما ایجاد می کند را بنویسید . تنها به کلمات بسنده نکنید می توانید جملاتی که به خود می گویید را نیز در کاغذ بیاورید.

گام دوم : الگوی زبانی خود را به هشیاری بیاورید

به زندگی خود نگاهی بیاندازید و کلمات و جملاتی را که دائماً استفاده می کنید و ذهن و روح شما با آن شرطی شده است را به آگاهی خود بیاورید.

برای شروع ،به کودکی خود برگردید و تجربیات کودکی خود را مرور کنید و بیاندیشید که چگونه والدین و مراقبین شما ممکن است روی شما تأثیر گذاشته باشند . از خود بپرسید.

1)والدین من چه تأثیری و نقشی بر روی این کلمات و عبارات داشته اند ؟

2)دوستان من چطور؟

3)والدین و دوستان من ، چه کلمات و عباراتی را به من القا کرده اند ؟

4)این برچسب ها و توصیف هایی که من از تجربۀ خود دارم تا چه حد دقیق است ؟

حالا همین مراحل را در مورد نوع موسیقی ای که گوش می دهید ، فیلم هایی که نگاه می کنید ، برنامه های تلویزیونی و کتاب هایی که می خوانید نیز تکرار کنید .

با آگاهی از این تأثیرات ، آگاهی شما از محیط روزانه تان بالا می رود .

گام سوم : تأثیر الگوی زبانی خود را بررسی کنید

آخرین مرحله این فرآیند نیازمند شناسایی الگوی زبانی معمولی است که در طول روز استفاده می کنید و شناسایی تأثیر آن بر روی زندگی روزانتان .

از خود بپرسید :

1)چه الگوهای زبانی ای را می بینیم که در اینجا ظهور می کنند ؟

2)این الگوها چگونه باورها و انتظارات مرا شکل می دهد ؟

3)چه فرضیات و گمانه زنی هایی را من در نتیجۀ این الگوی زبانی برای خود ایجاد می کنم ؟

4)چگونه این الگوی زبانی بر روی تصمیمات و انتخاب های من تأثیر می گذارد ؟

5)این الگوی زبانی در نهایت چه تأثیر عمده ای بر زندگی من می گذارد ؟

6)آیا این الگوی زبانی و کلمات و عباراتی که به صورت عادت هر روزه از آن استفاده می کنم مرا قدرتمند می کند و یا ضعیف ؟

تغییر کلمات و عبارات و واژگان

در طول روز ما عادت داریم که دائماً چیزهایی به خود بگوییم بدون اینکه از آن آگاه شویم . اکثر این کلمات به نظر می رسند که در ظاهر آسیب زا نیستند ولی اکثر این کلمات گویی مثل یک برنامۀ پنهان و دور از دسترس ، بر روی نیات شما تأثیر می گذارند .

مثلاً به عبارات زیر فکر کنید :

من می بایست .... ای کاش ..... من می توانستم .... من نمی توانم .....

من ممکن است ..... من مجبورم .... من تلاش خود را خواهم کرد .... اگر .....

-به عنوان مثال هنگامی که می گویید من می بایست .....، این عبارت به شما احساس گناه می دهد .و یا هنگامی که می گویید من می توانستم .... یعنی شما سعی دارید که یک توانایی را از خود دور کنید و یا هنگامی که می گویید من نمی توانم ....نشان دهندۀ این است که شما روی نقاط منفی خود تمرکز می کنید و یا هنگامی که می گویید من تلاش خود را خواهم کرد که .....یعنی اینکه شما از الان دنبال بهانه برای شکست احتمالی خود هستید .

-همان طور که می بینید ، چیزی که شما می گویید شاید در ظاهر معنی خاصی نداشته باشد ولی در باطن یک معنای پنهانی دارد که در سطح ناهشیاری بر زندگی شما تأثیر می گذارد .

زبانی که استفاده می کنید چسبیده به یکسری از باورها ، انتظارات و قوانین روانی و غیره . این جنبه های روانی و باورها ، هنگامی که شما از این زبان استفاده می کنید از ناهشیاری به سطح می آید و توانایی شما را محدود می کند .

استفاده از اظهارات قطعی و سؤالات

به جای اینکه به خود بگویید من نمی توانم ، از عبارات مثبت استفاده کنید

من می توانم این کار را انجام دهم .....

من در انجام این کار خیلی خوب هستم

این کار می تواند انجام پذیرد

این کار ممکن است

من به خود باور دارم

این جملات تأئیدی حداقل می توانند شما را بر روی یک نتیجۀ مثبت بگذارند و هنگامی که شما بر روی نتیجۀ مثبت تمرکز می کنید شما فوراً از فرصت ها و امکاناتی که به طور بالقوه می توانید از آن ها استفاده کنید آگاهی می یابید . این عبارات تأئیدی باعث می شود احساس بهتری پیدا کنید . بنابراین دیگر به خود ترحم نمی کنید بلکه بیشتر بر روی کارهایی که می توانید برای بهبود شرایطتان انجام دهید متمرکز می شوید .

البته این عبارات تأکیدی محدودیت هایی نیز دارد ،به این دلیل که منفعل هستند و دقیقاً شما را تشویق به انجام یک کاری و یا تصمیمی نمی کنند . اگر چه سؤالات زیر می تواند مقداری در این مسیر شما را کمک کنند : این سؤالات به طور طبیعی ذهن شما را درگیر پیدا کردن جواب می کنند مثلاً به جای گفتن اینکه "من نمی توانم ..." می توانید از خود بپرسید .

1)اگر بتوانم این کار را انجام بدهم چطور؟

2)چگونه فرد دیگری می تواند این مسیر را طی کند و یا این کار را انجام دهد ؟

3)کارهای کوچکی که من می توانم هم اکنون انجام دهم که به من ثابت کند می توانم این کار را شروع کنم چه است ؟

اگر جواب سؤالات را نمی دانید ، مسئله ای نیست ، سؤالات دیگری از خود بپرسید ، هرچه بیشتر سؤال بپرسید ذهنتان مشغول پیدا کردن راه حلی برای آن بر می آید .

کلمات خود را آگاهانه انتخاب کنید

حال که به کلماتی که احساسات و هیجانات منفی را در شما ایجاد می کند آگاه شدید ، تصور کنید که دیگر هرگز از آن کلمات استفاده نمی کنید . از خود بپرسید .

1)چطور می شود که من هرگز دیگر از این کلمه در زندگی ام استفاده نکنم ؟

2)بدون این کلمه ، آیا من هیجان و احساسی را که مرتبط با این کلمه است را استفاده خواهم کرد ؟

3)آیا ممکن است این هیجان  شدت کمتری داشته باشد و یا متفاوت باشد وقتی که دیگر از این کلمه استفاده نکنم ؟

مطمئناً استفاده از یک کلمۀ خاص ممکن است شما را مجبور کند تا از کلمۀ دیگری برای توصیف حالت ذهنی ای که تجربه می کنید و یا احساسی که دارید استفاده کنید و این کاملاً قابل درک است . فقط باید سعی کنید که کلمات منفی و محدود کننده را که حال شما را بد می کند از دایرۀ لغات خود حذف کنید و تصور کنید که :

1)چه هیجاناتی را من هرگز نمی خواهم دوباره تجربه کنم ؟

2)چه کلماتی نمایندۀ این تجربیات احساسی است ؟

3)چه کلمات متفاوتی را من می توانم برای توصیف این تجربه استفاده کنم ؟

این کلمات منفی را با کلماتی که بار منفی کمتری دارند جایگزین کنید و یا با کلمات مثبت جایگزین کنید مثلاً به جای اینکه بگویید حالم بد است بگویید من مقداری احساس ناراحتی می کنم و یا مقداری احساس ناامیدی می کنم .

 1398-12-15 10:10:31
 217
 0 نظر
روانشناسی  ارتباط موثر 
  • دسته بندی
  • روانشناسی
  • روان‌درمانی
  • تست مونا

دنبال کنید!

با ما در ارتباط باشید

همراه شو

عضویت در خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل را وارد کنید

ارتبـــاط با ما

با تی وی اف

مجله علمی TVF
اتاق خبر روان‌شناسی
فرصت های شغلی
درخواست همکاری اساتید
سوالات متداول
حریم خصوصی

خدمات ما

کارگاههای حضوری
کارگاههای نیمه حضوری
دوره های آنلاین
سمینارها و همایش ها
تست سنتر

بیشتر بدانید

درباره ما
اهداف و خط مشی سازمان
افتخارات و دستاوردها
قوانین و مقررات
تماس با ما

آدرس دانشگاه

بزرگراه شهید چمران ـ خیابان جلال آل احمد ـ مقابل کوی نصر ـ خیابان کاردان
صندوق پستی : ۱۴۱۵۵-۶۴۵۶
کد پستی : ۱۴۴۵۹۸۳۸۶۱
تمامی حقوق این سایت محفوظ است.